حلقه ی پیوند روانشناسی و سینما (2)
یکی از مسائلی که دائماً مورد توجه هنرمندان و متفکران بوده، بررسی مسائل روانشناختی انسان و نمایش وجوه مختلف آن به صورت بصری است. نقاشیهای دوران قرون وسطا که چهرهی جنون را به انحاء مختلف به تصویر کشیدهاند گواهی است بر این مدعا. در اینجاست که سینما و روانشناسی به هم گره میخورند. از یک جهت فیلم فرافکنی ذهن مؤلف (یا مؤلفان) آن است و بنابراین اثری است کاملاً روانشناسانه؛ به یاد آورید نقدهای روانشناختی متداول را بر مؤلفان و کارگردانان بزرگ تاریخ سینما مانند برخی نقدهای نویسندگان نظریه ی مؤلف. از جهتی دیگر کاراکترهای فیلمها در صورتی پرداخت مطلوبی خواهند داشت که حداقل بخشی از ویژگیهای روانی آنها به تصویر کشیده شود. همان موضوعی که از آن تحت عنوان شخصیت پردازی یاد می شود؛ هر چند بین مفهوم شخصیت در روانشناسی و داستان نویسی تفاوت های اساسی وجود دارد اما این دو چندان بی ارتباط هم نیستند. و نهایتاً خود مخاطب نیز، تماشاگری منفعل نیست بلکه ویژگیهای روانی خود را بر داستان فیلم فرامیافکند شاید یادآوری نظریه ی مانستربرگ که میان مواد سینمایی و سطوح ادراک انسانی پیوندی برقرار می کرد خالی از لطف نباشد: مطابق نظریه ی مانستربرگ تجربه ی حسی به ادراک حرکت، تخیل و خاطره به درک تدوین و عاطفه به درک قصه منجر می شود.. بنابراین حداقل در سه سطح روانشناسی و سینما به هم میپیوندند. آفرینندهی فیلم، مخاطب فیلم و اصول شخصیت پردازی. تا اینجا عناصر مختلف فیلم از دیدی روانشناسانه بررسی میشوند؛ اما گاهی نیز روانشناسی به خدمت فیلم درمی آید ـ و شاید برعکس. در وهلهی اول گاهی فیلم به موضوعات بالینی و مسائل تماماً روانشناسانه میپردازد. علاوه بر مجموعه آثار سر آلفرد هیچکاک، در میان آثار متأخر از جمله میتوان به فیلم K-Paxساختهی یان سافتلی و یک ذهن زیبا ساختهی ران هاوارد اشاره کرد که به اختلالات خاص بالینی مربوطند. یا فیلم ممنتوکه داستان یک بیمار مبتلا به فراموشی تجزیهای است. اینگونه فیلمها به دو دسته تقسیم میشوند: یا فیلم از دریچهی ذهن بیمار روایت میشود مانند یک ذهن زیبا و ممنتو یا بیمار ابژهای است که باید کشف شود مثل K-Pax.
سینما همچنین میتواند نظریههای روانشناسی را به نقد و تصویر کشد. از جمله میتوان به فیلم پرتغال کوکی ساختهی استنلی کوبریک اشاره کرد که ـ اگر بسیار تنگ نظرانه به آن نگاه کنیم ـ نقدی است بر رویکرد رفتاری یا فیلم طلسمشده آلفرد هیچکاک که فیلمی است سراسر فرویدی.
گاهی در فیلم موضوعات روانشناسی طرح میشوند اما این موضوعات هسته ی اصلی فیلم نیستند. به این صورت که یا موضوع روانشناختی یک داستان فرعی در دل فیلم است، مانند مخمل آبی دیوید لینچ که تقابل سادیسم و مازوخیسم را به نمایش میگذارد؛ دستهی دیگری از فیلمهای این طبقه در ظاهر روانشناسانه هستند اما تفسیر روانشناختی صرف مانع از درک گسترده تر فیلم می شود.مانند فیلم پرواز بر فراز آشیانهی فاخته از میلوش فورمن که یک آسایشگاه روانی را به نمایش میگذارد اما در زیر پوست آن میتوان ردپای نظریههای آنارشیستی را جستجو کرد.
و سرانجام حلقهی آخر پیوند روانشناسی و سینما حیطهی نظریه ی فیلم است. در میان انواع نظریه-هایسینمایی گاه به مکاتبی برمیخوریم که برخاسته از نظریههای روانشناختیاند. در میان این نظریات، رویکردهای روانکاوی به ویژه اندیشههای فروید، یونگ و لاکان از اهمیت ویژهای برخوردارند. تا آنجا که مفاهیمی چون فانتزی، تصویر آینهای، چشم و نگاه خیره(Gaze) همگی از دل نظریات روانکاوی به شاخهی مطالعات فیلم وارد شدهاند.
در پایان ذکر این نکته ضروری می نماید که فیلم های ذکر شده قابل تقلیل به یکی دو مفهوم روانشناسانه نیستند و نقد همه جانبه ی آنها بسی فراتر از ساحت روانشناسی می رود. همچنین باید توجه داشت که حتی بالینی ترین موارد تاریخ سینما نظیر نورمن بیتس در روانی یا هانیبال لکتر در سکوت برّه ها جذابیتشان را نه از روانشناسی بلکه از قواعد نمایش گرفته اند؛ به عبارت دیگر هر چند روانشناسی در خدمت خلق شخصیت چندلایه ی آنها قرار گرفته است اما دست آخر این روانشناسی است که تن به قواعد نمایش سینمایی می دهد نه برعکس.